سوال
یک سوال فنی:
مردم روحانیت را مسبب مشکلات خود می دانند یا حلال آن؟
یک سوال فنی:
مردم روحانیت را مسبب مشکلات خود می دانند یا حلال آن؟
یا ایها العزیز!
دانشجوها وقتی عشق را برایم شرح می دهند این طور می گویند:
“انقدر دوستش دارم که وقتی نامش می اید نفسم تنگ می شود ،ضربان قلبم اوج می گیرد ،دست و دلم می لرزد،صورتم داغ می شود و دستانم سرد،لکنت می گیرم …
یادش گرمای زندگیم است ،به یاد او زنده ام ،قلبم برای او می تپد…”
گمانم عاشقت شدم آقا!
ما گرممون نیست به خدا!
توی مطب دکتر وقتی کنارش می نشینم خودش را جمع میکند.چند دقیقه به سکوت می گذرد.با گوشه چادر خودم را باد می زنم ومی گویم :گرمه !پوزخندی می زند ومی گوید:اینقد که شما پوشیدین معلومه گرمتون می شه.چشمانم را ریز می کنم با لبخند می گویم :یه سوال بپرسم؟ابرو بالا می اندازد و می گوید:بپرس .ادم با یه مانتوی تنگ بیشتر گرمش می شه یا با یه بلوز نخی استین کوتاه؟لب ور می چیند و می گوید :مسلما با مانتو .زیپ چادر لبنانیم را پایین می کشم و لباسم را نشانش می دهم .چشمانش گرد می شود.شما اینجوری می یاید بیرون؟بله این چادر طوری طراحی شده که لباس زیرچادر تحت هیچ شرایطی پیدا نیست .حتی اگه بیوفتی یا تصادفم کنی چادر ازت جدا نمی شه .خودشم که گشاده جنسشم سبک و راحته .وزنش کردن یه کیلو هم نیست.
می دونی چرا گرمم می شه ؟می بینم بعضی خانما تو هوای گرم شلوار چسب و مانتوی تنگ پوشیدن احساس می کنم دارم خفه می شم.
منشی صدایش می کند .چند قدم می رود ،بر می گردد و می گوید:خداحافظ خانم.
خوش به حال عرب ها!
لبیک اللهم لبیک
لبیکی به قیمت ده میلیون تومان ،لبیکی به رنگ بازار ،به رنگ سوغات هایی که عرب های شتر سوار را لامبورگینی سوار کرد!
لبیک اللهم لبیک
لبیکی به قیمت سینه دریده جوانان مسلمان ،لبیکی به قیمت حرمت پایمال شده دختران و زنان مسلمان !
لبیک اللهم لبیک
خدایا تو کجایی ؟مدینه؟ میان توهین های زنان مبلغه وهابی به شیعه پشت درهای روضه النبی ؟مکه ؟میان نگاه پر از خشم ونفرت وهابی ها به زائران شیعه؟یا در غم نگاه مردی که برای درمان فرزندش کلیه می فروشد ؟یا در دل زنی که برای تامین جهیزیه دخترش کلفتی می کند؟
بلند بگو لبیک اللهم لبیک !
از این به بعد توی محل حاجی صدایت می کنند!
چند روز پیش بیست و سی معلمی را نشان داد که برای هم دردی با دانش آموز سرطانیش ،موی سرش را از ته زده بود .سرش را مثل دلش آیینه کرده بود تا شاگردش احساس تنهایی ودلتنگی نکند .حالا که فکر می کنم از خودم خجالت می کشم .از بعضی از لباس ها و کفش هایم خجالت می کشم.از نگاه بعضی از بچه های مدرسه که گاهی با نگاه من تلاقی نکرد و اندوهش پنهان ماند خجالت می کشم.از کفش های دهان باز کرده ای که هر روز به روی ما لبخند می زدولبخندش میان قهقهه ی مستانه بچه ها گم می شد ،خجالت می کشم !
این روز ها از خودم خجالت می کشم!!